گل سفید...م

بسم الله الرحمن الرحیم ماجرای چگونگی برپایی اولین موکب در کربلای معلی رو میخوام شرح دهمدر سال‌های ابتدایی شروع راهپیمایی اربعین همراه با خانواده عازم کربلا شدم و مسیر نجف به کربلا را همه ساله می‌پیمودم در کربلا در منزل دوست عزیزم آقای مهدی المسلماوی استراحت می‌کردیم و بعد از آشنایی با ایشان و خانواده محترم اقدام به ثبت شماره تلفن‌های همدیگر کردیم و با دیدن موکب‌ها در مسیر، آرزوی بر پای موکب در کربلا و یا مسیر نجف به کربلا داشتیم ولی آشنایی با برپایی موکب نداشتیم و چندین بار خواستم با دوست عزیزم این خواسته را در میان بگذارم ولی به دلایلی صرف نظر می‌کردم تا اینکه یک روز نذر کردم اگر اتفاق مورد نظر رخداد بنده در بوشهر اقدام به برپایی موکب کنم در سال ۸۸ این اتفاق رخ داد و اقدام به برپایی موکب در خیابان طالقانی بوشهر کردم و بعد از برپایی موکب و اقدام به عکس گرفتن و منتشر کردن در استوری از اولین موکب در واتساپ کردم و از آنجایی که خانواده ابوعلاء استوری‌های مرا می‌دیدند خانواده ایشان من را صدا زدند و من گفتند ابوسعید شما که در ایران اقدام به برپایی موکب کرده‌اید می‌توانید موکب را در اینجا کربلا ایام اربعین برپا کنید بنده با شنیدن این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم ولی شرایط برپایی موکب در کشور عراق و چگونگی رد شدن از مرز را نمی‌دانستم و به ایشان گفتم ان شاء الله در سال آینده با موکب خواهم آمد در برگشت به خرمشهر نزد خانواده آمدم و موضوع برپای موکب در کربلا را به تمام خانوادی علقمی گذاشتم همگی این موضوع را بعيد دانسته و همان اول موضوع را منتفی دانستند و من به همه اعلام کردم که سال آینده با موکب راهی کربلا خواهم شد پسر عموهای بنده به شوخی لیست منوی غذا در کربلا به من دادند و من بعد از ترک خ گل سفید...م...ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحیم در اربعین۱۴۴۲ موکب را با همراهی ۵ کامیون جهت برپایی در کربلا از بوشهر رهسپار کربلا کردیم به مرز شلمچه رسیدیم متاسفانه به دلیل عدم هماهنگی، همکاری ستاد عتبات با طرف عراقی به مدت ۴ روز در مرز توقف داشتیم و و سختی بسیاری به خادمین موکب و کامیون داران تحمیل شد ولی بعد از دیدن آنها تبسم را بر لبان آنها دیده‌ام و از من در مورد تاخیر پیش آمده می‌پرسیدند و من با آرامش پاسخ آنها را می‌دادم در صورتی که در درونم آشوب بود چرا که در کربلا ۱۰ روز مانده به اربعین تمام مسیرها برای ورود کامیون‌ها را می‌بستند بعد از روز چهارم الحمدلله وارد خاک عراق شدیم مسیر تا نجف اشرف ادامه دادیم برای ورود به کربلا از مسیر کوفه کامیون‌ها را هدایت کردم.. به این دلیل که مقداری از بار باید در مسیر نجف به کربلا خالی می‌کردم برای موکبی دیگر ۲۵ کیلومتری کربلا باری را که امانت برای موکب دیگر داشتم را تحویل دادم قبل از آن به راننده های کامیون‌ اطلاع دادم که چند دقیقه‌ای را توقف کنید از قضا دوتا از کامیون‌ها وقتی تابلوهای ۲۵ کیلومتری تا کربلا را دیدند بدون هماهنگی اقدام به حرکت کردند بدلیل اینکه فاصله کم بود و فکر می‌کردند که کار ما رو به اتمام است و با آرام حرکت کردن ما به آنها خواهیم رسید در صورتی که در فاصله ۲ کیلومتری یک سه راهی وجود داشت که آنها مسیر خود ادامه دادند و ما به سمت چپ که مسیر نجف به کربلا بود حرکت کردیم ساعت ۱۲ نیمه شب ۱۰ روز مانده به شب اربعین من به سیطره (پاسگاه)کربلا رسیدم ولی متاسفانه اطلاعیه به تمام باسگاه‌ها و سیطره‌ها اعلام شده بود که هیچگونه کامیونی وارد شهر کربلا نشود با تماسی که با دوست ابوعلاء داشتم موضوع را با ایشان در میان گذاشتم از آنجایی که همسایه ابوعل گل سفید...م...ادامه مطلب

درخت هر چه سالخورده تر باشد

سترگ تر است و پر ارزش تر.....

ریشه اش هر چه عمیق تر

پا بر جای تر مقابل طوفان ها....

شاخسارش هر چه انبوه تر

پناهش امن تر....

تنه اش هرچه نیرومند تر

تکه گاهی اطمینان بخش تر...

تاجش هر چه برتر

سایه اش دعوت کننده تر

هر حلقه اش نشان ونمایانی است از روزگاری که پس

پشت نهاده... همچون چیزی بر چهره

گل سفید...م...

یه لحظاتی توی زندگی آدم هست که قابل پیش بینی نیست و نمی‌تونی جلوش رو بگیری. یکی از این لحظات، لحظه‌ی خداحافظیه…خداحافظی می‌تونه تلخ باشه یا شرین ولی در بیشتر اوقات تلخه ...خداحافظی های تلخوقتی به چیزی گل سفید...م...ادامه مطلب

درخت هر چه سالخورده تر باشد

سترگ تر است و پر ارزش تر.....

ریشه اش هر چه عمیق تر

پا بر جای تر مقابل طوفان ها....

شاخسارش هر چه انبوه تر

پناهش امن تر....

تنه اش هرچه نیرومند تر

تکه گاهی اطمینان بخش تر...

تاجش هر چه برتر

سایه اش دعوت کننده تر

هر حلقه اش نشان ونمایانی است از روزگاری که پس

پشت نهاده... همچون چیزی بر چهره

گل سفید...م...

زندگی مثل یک کتاب است..

بعضی فصل ها ناراحت کننده

بعضی فصل ها شاد..

وبعضی هیجان انگیزند..

اگر فصلی را ورق نزنی هرگز نمیفهمی

که در فصل بعدی چه چیزی انتظارت را می کشد

گل سفید...م...

درخت هر چه سالخورده تر باشد

سترگ تر است و پر ارزش تر.....

ریشه اش هر چه عمیق تر

پا بر جای تر مقابل طوفان ها....

شاخسارش هر چه انبوه تر

پناهش امن تر....

تنه اش هرچه نیرومند تر

تکه گاهی اطمینان بخش تر...

تاجش هر چه برتر

سایه اش دعوت کننده تر

هر حلقه اش نشان ونمایانی است از روزگاری که پس

پشت نهاده... همچون چیزی بر چهره

گل سفید...م...

گل سفید...م...

گل سفید...م...

ای عشق روزهای جوانی...

خزان شدی...

هر چند من برای بهارت نیامدم...

گل سفید...م...